سایت جـامع آستـان وصـال شامل بـخش های شعر , روایت تـاریخی , آمـوزش مداحی , کتـاب , شعـر و مقـتل , آمـوزش قرآن شهید و شهادت , نرم افزارهای مذهبی , رسانه صوتی و تصویری , احادیث , منویـات بزرگان...

مدح و شهادت امام جواد علیه‌السلام

شاعر : حسین کریمی
نوع شعر : مدح و مرثیه
وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن
قالب شعر : مسمط

عجب خجسته حدیثی که همچو گوهر بود            سـفــارش پـدری بـه جـوان دلـبـر بـود
نرو از آن در کوچک که سمت دیگر بود            که چشم خیل گدایان همیشه بر در بود


چه بارگاه و چه صحنی شبیه مشهد ما            چـه آشـیـانـۀ امـنـی شـبـیـه مـشـهـد مـا
عجب حریم و چه شأنی شبیه مشهد ما            خیال صحن و سرایت همیشه در سر بود

چه خوب می‌شد اگر تا سحر درون حرم            فقط سه واژۀ تنها من و ضریح و سرم
تو هم اگر که بیایی ز اوج لطف و کرم            کـدام خاطـره از این خـیـال برتر بود؟

تـمـام عـمـر نـشـسـتـم به آسـتـان شـمـا            همیشه خیره نشـستم به کنج خوان شما
مرا بس است ز روزی کمی ز نان شما            غـلام حلـقه‌به‌گوشت به شاه سرور بود

چنین غریب به چشمش ندیده کون و مکان            چـنـین اسیـر غـمی تا ابـد نـدیـده زمان
ز زهر گشته تن اطهرش بسی عطشان            تن نـحـیـف تـو امـا مـیـان بـسـتـر بـود

نقد و بررسی

ابیات زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایت های معتبر حذف شد؛ لازم به ذکر است داستان هایی خنده، رقص و هلهله کردن اُم فضل و دیگر کنیزان در هیچ مقتل معتبری نیامده و تحریفی است؛ اتفاقاً در روایات معتبر کتب عيون المعجزات ص ۱۲۹، اثبات الوصیه ص ۲۱۹، دلائل الأمامیه ص ۳۹۵، بحار الانوار ج ۵۰ ص ۱۶؛ جلاءالعیون ص ۹۶۷، منتهی الآمال ص ۱۸۰۴، مقتل معصومین ج ۳ ص ۴۷۹ و ... اشاره بر گریه کردن اُم الفضل ملعونه بعد از مسموم کردن امام جواد عليه‌السلام شده است، لازم به ذکر است داستان هایی همچون موضوع به پشت بام بردن بدن مطهر امام جواد علیه السلام  ، و .... انداختن بدن مطهر از پشت بام به زمین و سه روز ماندن بدن مطهر امام علیه السلام در زیر آفتاب در هیچ مقتل معتبری نیامده و تحریفی است. جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.



صدای هلهـله‌ها بود و رقص دخترکان            تن نـحـیـف تـو امـا مـیـان بـسـتـر بـود



به دست و پا زدنت نانجـیب می‌خـندید            به «آب» گفتن تو ای غریب می‌خندید

شبـیه قاتل «شیب‌الخضیب» می‌خـندید            عـدو غـریبه اگر بود بِه ز هـمسر بود



عطـوفت و دل سنگـش اگر نمی‌مرد آه            تـو را به بـام با طـناب گر نـمی‌بـرد آه

کمی ملاحظه می‌کرد و گر نمی‌خورد آه            لـبت به تـیـزی پـلـه چـقـدر بـهـتـر بود



تو را کشید و رسیدی به بام خانۀ خود            چه روضه‌ها که تو دیدی به بام خانۀ خود

»حسین» را تو چشیدی به بام خانۀ خود            پـناه جـسـم رهـا بـال چـنـد کـفـتـر بود